شده از خود بپرسی چرا رفته ای از پیش یار؟
شده پشیمان شوی و بخواهی برگردی پیش یار؟
شده در اوج خنده در جای دگر یاد لحظه ای افتی که بودی در کنار یار؟
شده شب ها قبل خواب چشمهایت را ببندی و فکر کنی به یار؟
شده روزی عصبانی شوی که بگویی دوستت ندارم یار؟
شده ترک کنی آنکه دوست داری را و بروی از پیش یار ؟
شده رنج دلتنگی بکشی اما مجبور شوی تَرک کنی یار؟
این جهان است و در این جهان عشق یعنی جدایی
پس اگر عاشقی و میدانی اوهم عاشق است
هنوز دیر نشده برگرد پیش یار...