Rozita's tales

دلنوشته

Rozita's tales

دلنوشته

تولدم مبارک.

تولدم مبارک

با خودمون صادق باشیم

١:تاحالا حرفی بوده که کسی بهتون بزنه و شمارو نابود کرده باشه از درد و غم و غصه ؟!اگه اره  حرفشو بنویسین 

٢:تاحالا کاری کردین  با کسی یا حرفی زدین به کسی که نابودش کرده باشین از لحاظ إحساسی ؟کارتون یا حرفتونو بنویسین 

٣:تاحالا خیانت کردین ؟!اکه اره ،چرا 

٤:تاحالا حرفی توی دلتون بوده که هیچوقت نتونسته باشین بزنین ؟!

٥:تاحالا احساس کردین از راه دور عاشقه کسی هستین و بترسین جلو برید؟!  

٦:تاحالا خیانت دیدین ؟! بخشیدین ؟!تا فراموش کردین و گذشت کردین ؟! 

٧:تاحالا شده کسیو دوست داشته باشین  أما اون آدم دوستون نداشته باشه ؟! اسمشو کامنت کنین 

٨:تاحالا دروغه خیلی  بزرگ گفتین ؟!اگه اره. علتش چی بوده. 

ازتون میخوام یکبار با خودمون رو راست باشیم و صادقانه حرف بزنیم ...لطفا. 

سعی کردم

خیلی  سعی کردم همه چیزو درست اما نخواستی اما نشد ...

خیلی امید داشتم 

ولی دیگه این باره اخر من شکستم ...

دیگه تموم شدم ...

تموم ...

دیگه حتی امید هم ندارم ،..

دلسرد شده ام. نسبت به همه چیز و همه کس و زندگی 

...

آنقَدَر خسته ام 

که دلم خوابی عمیق و أبدی میخواهد ،،،

خیلی سعی کردم ...

تمام شدم تمام ...

انتخاب

گاهی  سعی میکنیم درست انتخاب کنیم ...

گاهی عاقلانه ...

گاهی با احساس...

گاهی با وجدان ...

خلاصه. به هر طریقی میخواهیم راه درست را انتخاب کنیم. 

گاهی وسوسه های زیبا که وجدان و شرافتِ ما را قِلقِلَک میدهند ...گاهی همین وسوسه های به ظاهر شیطانی ،امیدی برأی رسیدن به آرزوهاست ...

اما روزها و ساعت ها مارا درگیر میکند و باز هم راه درست را انتخاب خواهیم کرد. 

بعد از تمام فکر مشغولی ها و انتخابه سخت در مقابله وسوسه ها ...

در اخر 

یک اتفاقه تلخ 

یک فاجعه 

باعث میشود إنسان 

پشیمان 

شود و به وسوسه ها تَن بدهد. 


و تلخ است 

این تصمیمات سخت و قضاوت کننده ...