Rozita's tales

دلنوشته

Rozita's tales

دلنوشته

کسی هست؟

شکسته اند مرا 

قلب و روحم را 

نمیدانم چرا 

اما با قدرت و عقده هایشان شکسته اند مرا 

با کسی بد نکردم اما شکسته اند قلبم را 

با کسی بد نکردم اما شکسته اند روحم را 

آنقدر خورد شده أم  که تکه های روحم ،گم کرده اند من را


آنقدری که حرف میزنم 

گُم میکنم حرفَم را. 

کسی هست مرا بفهمد؟

وقتی مینشینم فکرم جای دِگَر پَرسه میزند. 

کسی هست مرا بفهمد؟ 

تاحالا از خودت پرسیده ای؟؟

کسی هست مرا دوست داشته باشد؟کسی هست مرا به خاطر خودم بخواهد؟

کسی هست که روی  روحه من مجسمه ی دلخواهش را نقش ندهد؟و خوده واقعی من را بخواهد؟؟


من مجسمه نیستم. 

ما مجسمه نیستم 

ما عروسکه خیمه شب بازی نیستم 

ما فقط دل سوز تریم. 

ما مجسمه نیستیم ...

جنسِ زن 

وسیله ی خُرد شدن  نیست. 

وسیله ی بازی نیست 

اصلا وسیله نیست ...

ما فقط دلسوز تریم 

نشکنید   ...

ما مجسمه ی شما نیستیم.

 ما هم إنسانیم. مثل شما. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.